حیفش نیست که خاطرات تو، تنها غبار غمناکی شود بر رخ ما؟ حیفش نیست که فقط افسوس بخوریم و گیج و منگ بمانیم؟ و باز هرگاه که به‌ظاهر در جریان و حرکتیم‌، حیف نیست از خاطر بردن یاد تو؟ لابد نیست، چطور بگویم، غصه بد است خب، بهر دلیلی.

هر بار که‌ صدای حلقه‌ام به تصادف یا عمدی از برخورد با دیواره‌ی استکانی یا لبه‌ی میز یا هرچیز دیگر در‌می‌آید، انگار بالای تخت اتاقت ظاهر شده باشم و تو نشانم‌ بدهی که چطور پرستار را که لازم داری با آن‌ تکنیک‌ بازیگوشانه خبر می‌کنی. می‌دانی، هیچ حلقه‌ای آن‌زمان‌ها بر دستم‌‌ نبود. حالا آمده‌ام بگویم که صدای حلقه‌ام را از تو دارم، اما بار غمش را نمیخواهم. فکر میکنم کاستن از توست غصه خوردن برایت. بعلاوه دیده‌ام بزرگتر از این بار را بر دوش دیگران، تحمل دیدنش هم سخت است. میخواهم صدای حلقه از حالا یادآور روشنایی باشد. زنگ‌ بزنم، صحبت کنم، هر کاری که شاید نگذارد بی‌صدا به فکر‌ فرو‌ بروم و بعد هیچ نمانده باشد جز یک آه خالی.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

تجهيزات خانه بازي فانوس طریق FADA دوبلاژ اوای دل مسجد صاحب الزمان {عج} روستای اسلام آباد بهترین سایت راهنمای مراقبت ، زیبایی و سلامت دندان سایت مداحی طراحی سایت اپوجی setarehayemusic.ir